ای بهار سینه ام تا زنده ام کم گــــــــــریه کن سیل اشکت برد صبر ازسینه نم نم گریه کن
تا که جان دارم به تن مدهوش لبخنــــد توام بعد مرگم هرچه می خواهی توازغم گریـه کن
اشک تو لرزه به انــــــــــــــــــدام نبی انداخته ای پدردلداده لبخــــــــــــــــــــــند کم گریه کن
ای به قربان تووام ابــــــــــــــــــــــــــــیهایی تو مادر بابا تو حق داری زماتــــــم گــــــریه کن
بعدمرگم عقده دار غربت و غم می شــــــوی شکوه کن فریادکن هم ناله کن هم گریه کن
بعد من حیدر غریب و خســـــته و تنها شــود تا نهی برقلب مجــروحش تو مرهم گریه کــن
نیمه شب ها خانه اصـــــحاب را گــر در زدی برسیاهی هـــــا تو ای نور مجــسم گریه کن
سیدمحمد میر هاشمی