loading...
مجله ی اینترنتی صلوات
عباس بازدید : 3180 چهارشنبه 06 خرداد 1394 نظرات (0)


خبر کشف پیکر 175 شهید غواص واکنشی را در شاعران کشورمان پدید آورده است و شعر هایی سروه اند که در ادامه می آید.


عبدالجبار کاکایی


دیر آمدی اِی جانِ عاشق...بی چتر و بارانی از این باد

اِی تکه تکه روحِ معصوم...اِی تار و پودِ رفته از یاد

دیر آمدی تا قد کشیدم...با خاطراتی از تو در سر

دیر آمدی از باد و باران...دیر آمدی سربازِ آخر

پنهان شدی در خاک شاید...خاک از تنِ تو جان بگیرد

تا دشت تنها باشد و ابر...دلشوره باران بگیرد

امروز دستِ آشنایی...بیرون کشید از عمقِ خاکت

کم کم به یادِ خاک آمد...انگشتر و مُهر و پلاکت

در شهر می‌پیچد دوباره...بوی گلاب و اشک و شیون

تا شیشه عطرِ تنت را...از خاک بیرون می‌کِشم من

این ریشه‌های مانده در خاک...دلشوره‌ طوفان ندارند

پایانِ این افسانه‌ها کو...افسانه‌ها پایان ندارند



نفیسه سادات موسوی


نصفِ تاریخ عاشقی «آب» است، قصه‌هایی عمیق و پراحساس
قصه‌هایی پر از فداكاری، قصه‌هایی عجیب، اما خاص:


قصۀ آبِ چشمۀ زمزم، زیرِ پاكوبه‌های اسماعیل
قصۀ نیل و حضرت موسی، قصۀ آن گذشتنِ حسّاس


قصۀ حفظِ حضرت یونس، توی بطن نهنگ، در دریا
یا كه نفرینِ نوحِ پیغمبر، بر سرِ مردمِ نمك نشناس


قصۀ ظهر روز عاشورا، بستنِ آب روی وارثِ آن
كربلا بود و یك حرم، تشنه، كربلا بود و حضرتِ عباس


بین افسانه‌های آب و جنون، قصۀ تازه‌ای اضافه شده :
قصۀ بیست و هفت ساله‌ای از صد و هفتاد و پنج تا غواص...



فلوارا تاجیکی



قایقرانان
خواب اروند را آشفته می‌کنند

پرواز پرنده‌ها 
با بال‌های بسته
کاش به هم می‌زد
خواب صندلی‌ها را 
میزها 
لحظه‌ای جابه‌جا می‌شد
و ما خانۀ کفتارها را 
آبادتر نمی‌کردیم
- مادر فدایت
رود رود 
آبی که تو را برد
آبروی همسایه را قی کرد



وحیده افظلی



بوی دریا گرفته‌اند امروز، کوچه‌ها، خانه‌ها، خیابان‌ها
لشکر آب‌ها سرازیرند، بی‌توقف به سوی میدان‌ها

دسته دسته شهید می‌آید، دست بسته شهید می‌آید
جان تازه گرفته‌ایم انگار از حضور غریب بی‌جان‌ها

صد و هفتاد و پنج زنده به گور! صد و هفتاد و پنج مرد صبور
صد و هفتاد و پنج سَر که زدند، دل به دریای موج و طوفان‌ها

صد و هفتاد و پنج دریا، نه، صد و هفتاد و پنج اقیانوس
که وجود زلالشان دارد نسبتی با تمام باران‌ها

مرد رفتند و مرد برگشتند، سرفراز از نبرد برگشتند
از زمستان سرد برگشتند، آن بهارآوران دوران‌ها

خبر زلف کیست می‌آید؟ چه نسیم خوشی‌ست می‌آید
بوی پیراهنِ که در باد است؟ که پریشان شدند کنعان‌ها

صد و هفتاد و پنج دریایی، خاک خورده به خانه می‌آیند
خبر آورده‌‌اند نزدیک است، روز پیروزی مسلمان‌ها



حمیدرضا اقبال دوست


سال‌ها پیش
با دست‌های بسته و
سرهای زیر آب
پرواز کرده‌اند و
به اوج رسیده‌اند
یکصد و هفتاد و پنج پرنده عاشق
این اندام‌های پوسیده و
استخوان‌های در هم تنیده
آمده‌اند تکان‌مان دهند
شاید چشم‌هایی گشوده شوند
شاید شرم
دست‌های باز بعضی‌ها را
از دست‌درازی
بر سفره‌های کوچک
باز دارد



غلام عباس سعیدی


بگو بگو بگو از گل، گلی که پرپر شد
بگو بگو بگو از نخل‌تر که بی سر شد

ز غنچه‌های بهاری که پایمال شدند
به زیر پای خزان زنده زنده چال شدند

کبوتران سپیدی که بال وا کردند
در این کرانه وحشی مرا رها کردند

بگو ز مهر و ز سجاده و ز انگشتر
وضوی خون و نماز و گلوله و سنگر

ز درد و داغ تو امشب سراغ می‌گیرم
از این تنور عطش نان داغ می‌گیرم

بیا و سایه بر این دل دل کباب‌انداز
" که گفته اند نکویی کن و در آب انداز"

به باغ‌ها سهی و ناز می‌شناسندت
در آسمان پر و پرواز می‌شناسندت

تو نعش سرخ ستاره بدون سر دیدی
به خون تپیدن خورشید شعله‌ور دیدی

تو یادگار تب و تاب و التهاب منی
تو شهد و شاهد و شمع و شب و شراب منی



افشین ید اللهی


غواص ها

غرق نمي شوند

رفته اند که غرقه شوند

دست بسته هم زنده به گورشان کنند

اسير نمي شوند

دست و پا نمي زنند

نمي ميرند

گور را زنده مي کنند

گور دريا مي شود

و آنقدر در درياي خاک

پرواز مي کنند

که سال ها بعد

سبکبارتر از زمان رفتنشان

با غنيمت صلح

از جنگ برگردند


علیرضا بهرامی


تو کدام پيامبري؟!

که اين طور بي محابا

به آب مي زني...

تو کدام پيامبري؟!

بدون عصا...

بدون ماهي...

تو شايد خود ماهي

اما مگر ماه مي تواند

تکثير شود،

آرام آرام در گوش آب

آواز بخواند،

و روي سيم هاي خاردار

خون سرفه کند؟!

تو کدام پيامبري؟

حرفت چيست؟

اصل و نسبت از کجاست؟

که نه پلاک هاي شناسايي مي دانند

نه استخوان هاي پوسيده در آب

که قدر نيزار را  خوب مي شناسند

چه بوي خوشي مي آيد امشب

از اين رودخانه  آب شيرين

که به تمام سرزمين هاي مطابق نقشه

و درياهاي ناشناخته مي ريزد

تو را

تمام جويندگان طلا در غرب

تا راهبان معابد خاور دور

از شيار جمجمه ات مي شناسند

که نوري غليظ،

خيره کننده تر از هزار چتر منور

از آن چکه مي کند؛

– رها در آب،

رها در مه،

رها در عشق…


علیرضا حیدری



موذن

175 بار

تکبيرة الاحرام را

تکرار کرد

و آفتاب

هر بار

به قدقامت

ايمانشان

ايستاد

ماهي ها

به نيابت

ذکر گفتند

و

به قنوت هاي دست بسته

اقتدا کردند

روزي که

" مجنون"

در عشق 175 ليلا

هلهله مي کرد

عباس بازدید : 1555 دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

امشب به یاد غربت رویت سحر شود
"ترسم که اشک در غم ما پرده در شود"
خورشید رفته است از اینجا، گمان کنم
امشب خسوف کامل قرص قمر شود
آری زمین دوباره پر از اشک می شود
آتش که در میانه ی دیوار و در شود
در چاه ها دعای شهادت گرفته بود
یک ضربه بین سجده ی او کارگر شود
با زهر، روزه ای که به افطار می رسد
تشتی پر از نشانه ی خون جگر شود
دیگر ردیف و قافیه بی نظم می شود
بالای نی ترانه ی هفتاد سر شود
...
هر لحضه سنگ می رسد اینجا خدا کند
دستی برای روی یتیمان سپر شود...

عباس نعمتی

التماس دعا

عباس بازدید : 1314 پنجشنبه 14 اسفند 1393 نظرات (0)
شهادت حضرت فاطمه (س) تسلیت باد.


شهر امشب بوی تنهایی گرفت

کوچه ها رنگ غبارایی گرفت
خانه ای انگار تنها می شود
اشک ها مانند دریایی گرفت
ماه امشب در خسوف کامل است
آسمان امشب چه غوغایی گرفت
شعله های آتش و دیوار و در...
میخ با پهلو به هم جایی گرفت
چادری روی زمین افتاده است
سنگ ها با گریه ماوایی گرفت
کاروان با گریه دارد می رود
ساربان آهسته، دنیایی گرفت
روی دستی مانده جای ریسمان

چاه از امشب شکیبایی گرفت


عباس نعمتی

عباس بازدید : 2028 پنجشنبه 18 دی 1393 نظرات (0)

ولادت پیامبر اعظم (ص) و امام صادق (ع) و هفته وحدت مبارک باد.



همه جا آینه بندید که آمد هدف خلق جهان، ماه دو عالم، همه ی معنی لولاک، همان آیت عظمای الهی که ز وصفش همه بلبل به غزل مانده و گل بوی خوشش از بر او مانده و خورشید که در مانده و ماهی شده شرمنده ز رخسار پر از نور محمد


عباس بازدید : 1673 جمعه 12 دی 1393 نظرات (0)


به مناسبت سالروز به امامت رسیدن امام زمان (عج) شعر طنز زیر تقدیم به شما:

یار رفت از خانه و یارانه هم

گشته ام من از غمش دیوانه هم

هر کجا رفتم ولی پیدا نشد

دیده ام این خانه و آن خانه هم

"واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس"

طوطی طبعم ز بسکه خورده آب و دانه هم!

عباس بازدید : 2192 پنجشنبه 04 دی 1393 نظرات (0)
حلول ماه مبارک ربیع الاول مبارک باد.


دلم کنار درگه تو خانه کرده است
مرا هوای  صحن تو دیوانه کرده است
هر آنکه اذن دخول تو خواند گفت
ببین مرا که عشق تو پروانه کرده است
همیشه بین بهشت می ماند
کبوتری که رو به حرم لانه کرده است
دل کبوتران حریمت چه می شود
مرا ز خویش که بیگانه کرده است
تمام شاه و گدا زائران کوی تو اند
گدای تو سر شاهانه کرده است
گدای درگه تو مثل باران است
که او هوای خلق کریمانه کرده است
عباس نعمتی


یا ایها الرضا به دل من رضا بده

در مشهد ت برات کعبه کرب و بلا بده
این دل ز دوری رخ یارم مریض شد
ما را به گنبد و صحنت شفا بده
مردیم بسکه کشیدیم انتظار
در این شب ربیع مژده دیدار ما بده
عباس نعمتی


اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

عباس بازدید : 2023 جمعه 21 آذر 1393 نظرات (1)
اربعین
 
#اربعین حسینی تسلیت باد.
این چند بیت #شعر_آیینی را تقدیم به ساحت #حضرت_زینب (س) می کنم. (البته چند روز دیر شد.)

نیست #علمدار علمداری زینب که هست
قافله را قافله سالاری زینب که هست
اشک غریبان همه جا را گرفت
مرهم دلداری زینب که هست
عباس بازدید : 1519 یکشنبه 29 تیر 1393 نظرات (0)
شب قدر
 
به زیر آسمان امشب چراغی نیست
یتیمان چشم در راهند و راهی نیست
تمام کوچه ها هم منتظر بودند با هم
ولی آن مرد با خرما و نانی نیست
چرا بر سر کشیده بود مولا آن عبایش را
گمانم بار دیگر باغ زهرا باغبانی نیست....
عباس بازدید : 2059 چهارشنبه 24 اردیبهشت 1393 نظرات (0)
حرم حضرت زینب
 
هنگامۀ وصال من و دلبرم شده

این الحسین زمزمۀ آخرم شده

چشمم به راه مانده کجایی عزیز من

پیراهن تو گرمی بال و پرم شده

از گریه پینه بسته دگر چشم های من

عالم سیاه پیش دو چشم ترم شده.....
 

تعداد صفحات : 3

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 917
  • کل نظرات : 407
  • افراد آنلاین : 15
  • تعداد اعضا : 140
  • آی پی امروز : 98
  • آی پی دیروز : 248
  • بازدید امروز : 867
  • باردید دیروز : 1,428
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 51
  • بازدید هفته : 867
  • بازدید ماه : 14,578
  • بازدید سال : 82,798
  • بازدید کلی : 7,304,259