موسی بن سیار می گوید:همراه حضرت رضا علیه السلام بودم همین که نزدیک دیوار های توس رسیدیم صدای ناله و گریه ای را شنیدیم. من به جست و جوی آن رفتم ناگهان دیدم جنازه ای را می آورند. آن حضرت در حالی که پای از رکاب خالی کرده بود پیاده شد و به طرف جنازه آمد و آن را بلند کرد و چنان بدان چسبید همچون بچه ای که به بدن مادرش می چسبد ، آنگاه رو به من کرد و فرمود:
هر کس جنازه ای از دوستان ما را تشییع کند مثل بچه ای است که از مادر متولد شده و گناهانش زدوده می شود.....
بالا خره جنازه را کنار قبر گذاشتند . امام علیه السلام مردن را به یک طرف کرد و مست را مشاهده نمود و دست خود را روی سینه اش گذاشت و فرمود:
فلانی تو را بشارت می دهم که بعد از این ناراحتی نخواهی دید.
عرض کردم:فدایت شوم! مگر این مرد را می شناسی؟
فرمود:موسی! مگر نمی دانی که اعمال شیعیان ما هر صبح و شام بر ما عرضه می شود؟